شکسته بال

دستی بکش به بال و پرم، فطرس ات شوم..

شکسته بال

دستی بکش به بال و پرم، فطرس ات شوم..

پیام های کوتاه

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

« هر انسانى که مشغول کارى مى‏شود، البته مشکلات دارد! و کسى که بخواهد مشکلى در کارى نباشد، باید مثل مرده‏ ها در قبرستان برود و یا منزوى باشد. اگر قرار باشد افراد متعهد کنار بروند، مسئول هستند. آنان که کمر براى حفظ اسلام بسته‏اند، باید اگر همه هم رفتند، آنها بمانند... باید به خداوند تعالى اتکال کنیم تا ان شاء اللَّه به پیش ببریم و پیش هم خواهیم برد » 

                                                                      امام روح الله

                                                            (صحیفه امام، ج‏18، ص348)


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۲ ، ۲۰:۳۵
شهاب نواب زاده


ای صبا ! از ما به اسماعیل قربانی بگو:

زنده برگشتن ز کوی دوست، شرط عشق نیست...



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۹:۵۷
شهاب نواب زاده

کعبه یک سنگ نشان است که ره گـــُم نشود

حاجــی ! اِحرام دگر بـَند! ببین یـار کجـاست..



پی نوشت :: متن یک پیامک که منظور خوبی نداشت ::

((چند خط اولش رو حذف کردم )) ... آیا می دانید "خدا" کجاست؟؟ خدا در قلب مادریست که برای مداوای فرزندش، کلیه اش را می فروشد و خدا در قلب کودکی ست که در همسایگی حاجی از فقر ناله می کند، و حاجی در بین عرب بدنبال "خدا" می گردد!!...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۲ ، ۱۲:۳۴
شهاب نواب زاده

 تقدیم می کنم به یکی از دوستان شاعر که نفهمید برای چه آمد و برای چه رفت  و حتی ؛ به کجا رفت..:**



شـاعــری رو دلش

مُـــهر ِ "باطل شد" زد..


نوشداروی طرح ژنریک \ سیدحسن حسینی


** : برداشتی از بیت معروف " ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود     به کجا می روم آخر..... "



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۲ ، ۱۴:۰۹
شهاب نواب زاده

بس که دارد شورآهنگ مخالف روزگار

هرکه می آیددراینجاطالبِ گوشِ کر است!



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۲ ، ۱۲:۰۳
شهاب نواب زاده

می‎گفتند: «برای زیارتت تشریفات قرار نده؛ همین‎طور بگو این کار را با شما دارم.»

به همسایه جوانی که بیکار شده بود، ‎گفتند: شما برو شاه‎عبدالعظیم زیارت کن. زیارت که کردی بگو: آقا! من بیکارم، همین. هیچ چیز نمی‎خواهد بگویی؛ خودش گفت: من برگشتم خانه، صبح زود یکنفر زنگ زدند گفت: حسین! بیکاری؟ گفتم: آره. گفت: الآن بیا فلان جا! من رفتم، مرا گذاشت سر کار. می‌گفت: کارش سبک است؛ یعنی خیلی مهم نیست ولی سر کار رفتم؛ ماهی این‎قدر به من می‎دهد و در حال حاضر مشغول هستم.

کتاب خاطرات مرحوم حاج آقامجتبی تهرانی


به بهانه 23 ذی القعده ؛ روز زیارتی مخصوص امام رضا(علیه السلام)



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۲ ، ۱۴:۲۲
شهاب نواب زاده

شیخی را پرسیدند : چرا فتنه را جمع نکردی؟

گفت: من سرهنگ نیستم، حقوقدانم !

پرسیدند: آیا هلوکاست واقعیت داشته ؟

گفت : من مورخ نیستم ، سیاستمدارم !

 گفتند : این چه طرز جواب دادنه ؟

گفت: آن مرد که جواب می داد، دیگر رفته است !!


۰ نظر ۰۶ مهر ۹۲ ، ۱۲:۱۳
شهاب نواب زاده